این روزا دارن به سگی ترین حالت ممکن میگذرن
اون ازخوابای آشفته ام و دلتنگیای عجیبم برا خونواده
اون از ریدن به حال عزیزام
فقط خدا میدونه که چقدر حالم بده
من تخصصم توی خراب کردن حال بقیه هست، وقتی ناراحت یا فکری میشم به شرایط و حال طرف مقابلم فکر نمیکنم ، فقط حال گوهمو بیان میکنم تا حدی که حال طرف مقابلمم بد بشه
عذاب وجدان دارم ،حالم از خودم بهم میخوره ،شبیه افسرده ها شدم
نگران حال مهربونم ،باز بعد از گذشت مدتها از دیدن پاهای ورم کرده اش دوباره حالم با دیدن عکسش خراب شد ،ایندفه روی تخت بیمارستان
دیگه مغزم نمیکشه
کاش نزدیک خونواده بودم ،چقد دلتنگشونم ،حتی دلتنگ بوی سیگار مامان
فقط میدونم که بدجوری احساس تنهایی و غربت میکنم
کاش فاصله ی تهران تا خونمون کم بود یا کاش بلیط هواپیما ارزونتر میشد،واقعا دیگه پولی برا هواپیما ندارم.
میدونم این تنهایی وغربت برا بزرگ شدنم نیازه اما الان دلم گرفته دلم میخواد عزیزامو بغل کنم
درباره این سایت